هر تریدری یه روزی از خودش پرسیده:
«چرا ضرر میکنم؟ مشکل از کجاست؟»
اولین جوابی که به ذهنمون میرسه
معمولاً یکی از ایناست:
بازار خراب بود.
بروکر دستکاری کرد.
استراتژی جواب نداد.
اما حقیقت تلخ اینه که هیچکدوم از
اینا دشمن واقعی ما نیستن.
اگه قراره یه دشمن واقعی رو پیدا
کنیم، باید بریم جلوی آینه.
بازار دشمن ما نیست؛ یه آینهست که
احساسات، ترسها و طمعهای درونیمون رو برمیگردونه.
اگه توی آینه چهرهی خسته ببینی، نمیتونی
از آینه شکایت کنی.
بازار هم فقط بازتاب ذهن خودمونه.
وقتی آشفتهای، تصمیمهات هم آشفته میشن.
خیلیا میگن بازار غیرقابلپیشبینیه؛
بله، هست. ولی غیرقابلپیشبینی بودن با دشمن بودن فرق داره.
بازار مثل دریا میمونه؛ اگه موجسواری
بلد باشی، ازش لذت میبری. اگه نه، غرق میشی.
همین دریا برای بعضیا منبع آرامشه،
چون یاد گرفتن چجوری با موجها حرکت کنن نه اینکه باهاش بجنگن. بازارم همینه؛ وقتی
خلاف جهتش شنا میکنی، خسته و درمانده میشی، اما وقتی یاد بگیری با جریانش همراه
شی، حتی طوفانها هم برات فرصت رشد میشن.
بازار در اصل نه خوبه نه بد، فقط
صادقانهتر از هر چیز دیگهای واکنش نشون میده و بهت نشون میده چقدر در کنترل
خودتی.
حتی اگه چند تا بروکر نامعتبر وجود
داشته باشه، واقعیت اینه که ۹۰ درصد ضررهای ما از خودمونه.
بروکر فقط پلتفرمه؛ تصمیمگیری با
توئه.
وقتی بدون نظم و برنامه وارد ترید میشی،
یا از روی انتقام پوزیشن میگیری، تقصیر بروکر نیست.
خیلی وقتها ما بعد از یه ضرر، دنبال
مقصر میگردیم تا درد ذهنی رو کمتر کنیم. مغز دنبال آرامشه، نه حقیقت. اما تا وقتی
یاد نگیری مسئولیت کامل تصمیمهات رو بپذیری، هیچ پیشرفتی اتفاق نمیافته.
در واقع بروکر مثل رانندهی تاکسیه؛
تو مقصد رو انتخاب میکنی و اون فقط مسیر رو میره. اگه اشتباه مقصد رو انتخاب
کردی، نمیتونی از راننده ناراحت شی.
پس بهجای اینکه دنبال متهم بگردی،
از خودت بپرس: چرا این تصمیم رو گرفتم؟ اون لحظه چی تو ذهنم گذشت؟ این سوالا بیشتر
از هر چیزی رشدت میدن.
بروکر ممکنه اسپرد بالا بده، اما اون
تصمیم احساسی رو تو گرفتی، نه اون.
خیلیا فکر میکنن اگه یه استراتژی
«جادویی» پیدا کنن، همه چی حل میشه.
اما استراتژی فقط یه ابزارِ بیجانه؛
مثل یه چاقو که میتونه نون ببره یا آسیب بزنه، بستگی داره دست کی باشه.
اگر از استراتژیت بکتست گرفته باشی
و بارها در شرایط مختلف تمرینش کرده باشی، یعنی بهش مسلطی و میدونی چه زمانی جواب
میده و چه زمانی نه. در این صورت ایراد از استراتژی نیست، بلکه از نحوهی اجرای
توئه؛ از تصمیمهای احساسی، بیصبری یا نادیدهگرفتن پلن.
پس هر وقت به استراتژی شک کردی، قبل
از همه چیز از خودت بپرس: آیا من واقعاً طبق اون عمل کردم یا احساساتم کنترل رو
ازم گرفته بودن؟
همون استراتژی که یه تریدر رو
میلیونر میکنه، ممکنه یه نفر دیگه رو ورشکست کنه.
تفاوت فقط توی یه چیزه: کنترل
ذهن.
بزرگترین دشمن ما در معاملهگری،
ذهن ناخودآگاه خودمونه.
همون بخشی از مغز که برای بقا ساخته
شده، نه برای سود.
وقتی چند تا ضرر پشت سر هم میکنی،
مغزت وارد حالت بقا میشه و بهت میگه:
«این کار
داره به ما آسیب میزنه. باید متوقفش کنیم!»
پس شروع میکنه به خودتخریبی:
زودتر از حد پوزیشن رو میبندی.
یا برعکس، از ترس جاموندن، بدون
برنامه وارد ترید میشی.
یا حتی چند روز سمت بازار نمیری چون
ناخودآگاه حس خطر داره.
ناخودآگاهت میخواد ازت محافظت کنه،
ولی نتیجهاش این میشه که رشدت رو نابود میکنه.
مغز انسان برای شکار و بقا طراحی
شده، نه برای صبر، تحلیل و تصمیمگیری منطقی.
در دنیای واقعی، مغز با سرعت تصمیم
میگیره تا زنده بمونه.
اما توی بازار مالی، این همون چیزیه
که باعث ضرر میشه.
وقتی ضرر میکنی، مغزت واکنشی مشابه
لحظهی حملهی یه حیوان وحشی نشون میده:
هورمون استرس بالا میره، منطق خاموش
میشه، و دست به حرکات عجولانه میزنی.
در حالیکه معاملهگری دقیقاً نقطهی
مقابل غریزهی بقاست؛ باید صبر کنی، ببازی، و دوباره با آرامش برگردی.
برای غلبه بر ذهن ناخودآگاه، باید
ذهن بقا رو تبدیل به ذهن تریدر کنی. این یعنی بهجای اینکه در برابر ضرر واکنش غریزی
نشون بدی، یاد بگیری اون رو تحلیل و درک کنی. ترید موفق از کنترل احساسات شروع میشه،
نه از پیشبینی بازار.
چطور؟
ژورنالنویسی: بعد از هر ترید، بنویس چی حس پیدا
کردی، چرا وارد شدی، و چه اشتباهی کردی. با این کار مغزت رو از حالت واکنشی بیرون
میاری و تبدیلش میکنی به ذهنی تحلیلی. مرور ژورنال باعث میشه الگوهای احساسی
تکراری رو بشناسی.
تمرین عملی: یه دفتر مخصوص ژورنال بساز. بعد از
هر معامله، سه بخش بنویس: «حالت احساسی من»، «دلایل ورود و خروج»، «درس امروز». هر
هفته مرورش کن تا تغییرات خودت رو ببینی.
مدیتیشن و تنفس آگاهانه: با تمرین
ذهنآگاهی، فاصلهی بین احساس و عمل رو زیاد کن. مدیتیشن بهت کمک میکنه قبل از هر
واکنش احساسی، چند ثانیه مکث آگاهانه داشته باشی. اون چند ثانیه، تفاوت بین تریدر
حرفهای و احساسیه.
تمرین عملی: روزی ۱۰ دقیقه بنشین، چشمهات رو ببند، روی دم و بازدمت
تمرکز کن و هر وقت ذهنت منحرف شد، فقط توجهت رو به تنفست برگردون. این تمرین باعث
میشه لحظهی استرس در ترید، ذهنت خودکار آرامش بگیره.
قانونسازی برای خودت: قبل از
هر ترید، مجموعهای از قوانین شخصی داشته باش. این قوانین بهجای احساسات، تصمیم
میگیرن. هر بار که قانونت رو زیر پا میذاری، بدون که مغزت در حالت بقاست و باید
متوقف شی.
تمرین عملی: پنج قانون اصلی برای ترید خودت بنویس
(مثلاً اندازهی ریسک، زمان ترید، حد ضرر و شرایط ورود). اونها رو روی کاغذ جلوی
مانیتورت بذار و تا وقتی شرایط کامل نیست، دکمه ورود رو نزن.
پذیرش ضرر: ضرر بخشی از مسیر ترید است، نه شکست.
وقتی ضرر میکنی و فرار نمیکنی، در واقع مغزت رو آموزش میدی که ضرر خطر نیست.
تریدر حرفهای ضرر رو میپذیره، تحلیل میکنه و جلو میره.
تمرین عملی: به مقاله ی ((چرا باید ضرر رو
بپذیرید؟ ۳ تکنیک روانشناسی برای پذیرش ضررهای
اجتنابناپذیر)) مراجعه کنید.
وقتی ذهن بقا رو آروم میکنی و با
این تمرینها بازآموزیش میکنی، کمکم ذهنت از حالت واکنشگر به حالت مشاهدهگر
تغییر پیدا میکنه. اون موقعست که احساساتت به نظم درمیآن و تو تبدیل به تریدری
میشی که خودش فرمانده ذهنشه.
تا وقتی دنبال دشمن بیرونی بگردی،
همیشه درگیر جنگی میمونی که نمیتونی ببری.
اما وقتی بفهمی دشمن واقعی درون
خودته، تازه شروع به پیروزی میکنی.
بازی بازار با شناخت خودت شروع میشه.
و برنده کسیه که قبل از بازار، ذهن
خودش رو تسخیر کنه.